سر دو راهی

من اصلا دوست ندارم همش ناله کنم اما زندگی الان برام سخت شده . اول صبح با بحث کردن و ناراحتی شروع شد .گفت سهمت رو میدم برو گمشو . از خونه با ناراحتی اومدم بیرون . تو ایستگاه ایستاده بودم که دیدم داره میاد پیش من . خدایا این مرد داره من رو دیوونه میکنه . دلم براش میسوزه . خیلی دوستم داره . من اما سر دو راهی موندم . نمیدونم به جدایی جدی فکر کنم یا نه . شش سال تمام به من میگفت هر کاری میکنی اشتباه توش زیاد داره و اشتباه بزرگم این بود که اختیار تمام زندگی و تصمیم گیریهام رو به اون دادم و اما الان میخوام پس بگیرم فقط سخته و زمان میبره .  

نمیدونم این چه اخلاق گندیه من دارم همش باید یکی دیگه بگه چی کار کنم یا نکنم .اول مامانم بعد شوهر حالا هم این دوستم .همش باید به یکی دیگه وابسته باشم .  

نظرات 3 + ارسال نظر
شبگرد نا آشنا دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ http://3miramis.blogsky.com

درود
همه ما در لحظاتی دوست داریم به یه نفر تکیه کنیم! اگه دوستت داره و فکر می کنی می توانی دوستش داشته باشی بهش فرصت بده بگذار یه بار دیگه با تو بودن را تجربه کنه اما همه این ویرانه بینتون را خراب کن و دوباره از اول درست بسازید!

سلام.من فرصت شش ماهه بهش دادم که یکماهش گذشته اما دیگه وقتی حرمتها شکسته میشه و هر حرفی رو بهت میزنه و دلت هم دیگه پیشش نیست فقط دلت براش میسوزه دیگه فایده ای نداره .

mahsa سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.mlovegod8.blogfa.com

سلام،من یه چیزیو از یه بزر مهربونی شنیدم که اونی که تا حد جنون دوست داره و اینو با اذیت کردنت بهت میفهمونه،مجنون نیست،محزونه.
یعنی میخواد با تو اینطوری لذت ببره،به قول بهرام رادان در فیلم تردید،اذیتت میکنه که بعدش ازت معذرت بخواد؟؟؟؟

اینو اطمینان دارم که جنون نیست!

سلام عزیزم.
نمیدونم شاید شوهرم مشکل داشته باشه .چون بحث که میکنیم میگه کاش محرد بودم دوساعت بعد میگه من بدون تو نمیتونم زندگی کنم . منو گیج کرده همین کاراش.

خانم کاولیتز چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:28 ق.ظ http://www.mondo.blogksy.com

وابستگی یعنی کنترل شدن توسط دیگران.

سلام عزیزم.
من دارم خیلی سعی میکنم که به کسی وابسته نباشم.چند روزیه این کارو شروع کردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد