من تو را همچو عطر پاک گلها دوست دارم ، می پرستم

بهم زنگ میزنه میگه من این آهنگ رو برای تو خوندم.این آهنگ معین رو پشت گوشی برام میزاره .  

میگه تو رو خیلی دوست دارم. 

میگه همش دارم به تو فکر میکنم.اما میخوام تو هم مطمئن بشی که قلبت با منه .  

میگه هر کاری برات میکنم. 

میگه هیچ وقت اذیتت نمیکنم. 

میگه نمیخوام یه هفته ، یه ماه ، یه سال که گذشت ، دیگه از فیلم بازی کردن که خسته شدی بگی گورپدرش خسته شدم . بسه دیگه.  

میگه من میتونم به تو کمک کنم اما تو نه . 

میگه اینقدر دوست دارم کنار ساحل دستت رو بگیرم و با هم قدم بزنیم . 

میگه حتی نمیذارم صبح از تو تخت بلند بشی ، خودم غذا رو برات میارم و بهت میدم. 

میگه من انرژی ندارم . اما هر کاری برای تو انجام میدم. 

میگه میترسم بخاطر فرار از مشکلاتت به سمت من اومده باشی .  

میگه میتونستم ازت سوءاستفاده کنم و بعد پشت سرم رو هم نگاه نکنم. 

بهش گفتم من خیلی عجیب غریبم ، با شوهرم بخاطر لجبازی با مامان و کسی که منو خیلی دوست داشت ازدواج کردم .به فکر فرو میره . 

میگه من اینقدر خوشحالم که با تو آشنا شدم. 

میگه من وقتی تو رو می بینم حالم خیلی خوب میشه . 

میگه تو باید خودت خوشحال باشی که بتونی منم خوشحال کنی . 

میگه من فقط میخوام تو رو خوشحال ببینم. 

میگه دوست ندارم یه هفته ، یه ماه ، یه سال بعد بیای بگی گور پدرت من خسته شدم از فیلم بازی کردن ، بسه دیگه میخوام برم . 

میگه من برای خوشحال کردنت هر کاری میکنم. 

میگه من تو را همچون اهورا ، من تو را همچون مسیحا دوست دارم ، می پرستم . خیلی سخت فارسی صحبت میکنه ، عاشق حرف زدنش هستم. 

 

منم میدونم که دیگه شوهرم رو دوست ندارم چون حتی وقتی دست بهم میزنه حالم بد میشه .میگه زیر سرت بلند شده . میگه ندید بدیدی . میگه بزار شش ماه بگذره بعد جدا شو.میگه تو همش اشتباه میکنی و من پیش خودم فکر میکنم ، تا حالا شده ازم تعریفی بکنی که من خوشم بیاد .

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر (Mr.Lover) یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ http://takhthayejoda.blogfa.com

البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند ولی هیچ وقت بهت توصیه نمی کنم وقتی دچار یک بحران عاطفی هستی اینقدر زود به یک نفر دیگه بخوای فکر کنی چون در واقع آسون ترین راه برای فراره از مشکلاته اما بعد از یه مدت تازه متوجه میشی که از چاله به چاه بوده. موفق باشی و خوشحال

باورت میشه من تمام طول روز و قسمتی از شب بیدارم و فکر میکنم به این موضوع که تصمیم اشتباه و شتابزده ای نگیرم که بعدا پشیمون باشم.

گربه تنها یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://devil-angel.blogsky.com

من نفهمیدم
ولی اگر واقعی هست مواظب باش از چاله به چاه نشی
و اول تکلیف را با قبلی مشخص کن
.
هر تصمیمی بگیری تاثیرش مستقیم تو زندگی خودته پس بیگدار به آب نزن
ما خواهان شادی های تو هستیم

ممنونم.من خیلی دارم اذیت میشم یا باید برگردم ایران یا با شوهرم دیگه نباشم .چون دیگه واقعا نمیتونم وقتی حرف میزنه به حرفش گوش بدم چه برسه به بقیه کارها .من خیلی دارم به همه جوانب کاری که انجام میدم فکر میکنم . از به طرف هم دلم برای شوهرم میسوزه .اما پس من کی شاد باشم . کی منو خوشحال کنه . من نه پول میخوام نه غذا نه لباس نو نه تفریح نه گردش فقط دوست دارم بخندم ، خوشحال باشم .شوهرم دیگه نمیتونه منو خوشحال کنه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد