امروز تمرین رانندگی میکردم رفتم تو جدول ، لاستیک داغون شد ، امتحان رانندگی نرفتم بعد یکماه تمرین ، فقط بخاطر اینکه اعصابم داغون بود .نمیتونه یه لاستیک عوض کنه .تنها کاری که بلده حرف زدن و غر زدنه . اومد کمکمون کرد.
شوهرم گفت نحسی برای من .
اون میگفت عجب شانسی آوردی.
شوهرم برای شام حتی تشکر هم نکرد.
اون گفت عجب غذایی درست کردین.
همسایه داره می میره اینقدر که م.س.ت کرده .شاید سکته کنه .خدایا شاید فردا زنده نباشه .آخه چرا؟ اینهمه راه اومد اینجا که اینطوری بشه .
آیلین من فکر میکنم مشکل شوهرت اینه که یاد نگرفته این چیزارو.خیلی از مردا بلد نیستن.سعی کن دنبال خوبیاش بگردی.
دیگه کار از این حرفا گذشته ، من دیگه نمیخوام ریختشو ببینم اونوقت دنبال خوبیهاش بگردم.