شاید شام آخر ، شب آخر

امروز تمرین رانندگی میکردم رفتم تو جدول ، لاستیک داغون شد ، امتحان رانندگی نرفتم بعد یکماه تمرین ، فقط بخاطر اینکه اعصابم داغون بود .نمیتونه یه لاستیک عوض کنه .تنها کاری که بلده حرف زدن و غر زدنه .  اومد کمکمون کرد. 

شوهرم گفت نحسی برای من . 

اون میگفت عجب شانسی آوردی. 

شوهرم برای شام حتی تشکر هم نکرد. 

اون گفت عجب غذایی درست کردین. 

 

همسایه داره می میره اینقدر که م.س.ت کرده .شاید سکته کنه .خدایا شاید فردا زنده نباشه .آخه چرا؟ اینهمه راه اومد اینجا که اینطوری بشه .

نظرات 1 + ارسال نظر
vo0ro0jak چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ق.ظ http://vo0ro0jak66.blogsky.com

آیلین من فکر میکنم مشکل شوهرت اینه که یاد نگرفته این چیزارو.خیلی از مردا بلد نیستن.سعی کن دنبال خوبیاش بگردی.

دیگه کار از این حرفا گذشته ، من دیگه نمیخوام ریختشو ببینم اونوقت دنبال خوبیهاش بگردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد