خدایا چی کار کنم ؟

میترسه من از اینجا فرار کنم بخاطر همین میره سر کار دوباره برمیگرده مطمئن بشه که من هستم .این کارش بخاطر ترس از آینده خودشم هست .میگه دوست دارم و خوشحالم که برگشتی . 

 

از این طرف مرد عاشق زنگ میزنه و میخواد مطمئن بشه که من تصمیمم عوض نشه چون داره کارهاشو انجام میده برای بودن با من .میگم من احساس میکنم به من داری دروغ میگی ، میگه هر وقت بخوام دروغ بگم بهت میگم . 

 

اینقدر این ایرانیهای تو ساختمان تو این چند روز حرفای مزخرف و دروغ زدن که نمیدونم به کی باید اعتماد کرد . 

 

اون خانم به فکر خودشه و از این ناراحته که عشقش رو از دستش در آوردم .بتونه منو میکشه . 

 

اون آقای همسایه به فکر انتقامه بخاطر حرفایی که شوهرم چند وقت پیش بهش زد. 

 

دختر همسایه شاید حسادت میکنه. 

 

مدیر ساختمون از اینکه ممکنه دوستی که براش منفعت زیادی را داشت از دست بده  ناراحته و میخواد که من با شوهرم باشم تا با دوست اون . 

 

شوهرم بخاطر مهریه میترسه . 

 

اما مرد عاشق که از همون روزای اول از من خوشش اومده ماجرا رو طوری پیش برد که من به اون علاقمند بشم .یه مقدار احساس میکنم همه چی برنامه ریزی شده بوده . اما من همینم دوست دارم .

نظرات 3 + ارسال نظر
sasan پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ http://beferest.ir

jaleb bud khosham umad :D man haruz behet sar mizanam to ham sar bezan ;)
www.beferest.ir

گربه تنها شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ق.ظ http://devil-angel.blogsky.com/

احتیاط کن از چاله به چاه نشی
بچه نیستی ... پس همه چیز را با چشم باز ببین
و بهترین راه را انتخاب کن

شبگرد نا آشنا چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ http://3miramis.blogsky.com

درود آیلین جان بازم منم شبگرد!!!
بازم نگرانتم این خیلی عجیبه که یه نفر را نشناسی و نگرانش بشی!
آیلین عشق بی برنامه است نمی دانم چرا یه حسی بهم میگه باید محتاط تر باشی شاید این ها همش یه دام باشه!
بازم برایت دعا می کنم !

اتفاقاتی که برام افتاد بیشتر شبیه یه انتقام شخصی بود اما نمیدونم چرا از من . حالا دلت خنک شده مرد عاشق . دارم دیوونه میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد