از نظر مالی تو بدترین شرایطم اما خوشحالم از اینکه دارم به تنهایی بزرگ میشم . همه چی رو با تمام وجودم احساس و تجربه میکنم و هم دوسش دارم هم خیلی سخته و اذیتم میکنه . وقتی یه دفعه کسی که همیشه کارات رو برات انجام میداد نیستش و باید خودت همه اون کارارو انجام بدی وقتی باید مرد زندگیت هم باشی اونم توی جامعه مردسالار دیگه خودتون در نظر بگیرین که چقدر سخته . اما من این سختی رو دوست دارم و تحمل میکنم . میدونم این سختی مالی تموم میشه . چیزیه که قلبم بهم میگه . بزودی این ابرهای تیره کنار میره و خورشید زندگیم خیلی درخشان تر از همیشه شروع به تابیدن میکنه .
وقتی خاطراتی که با شوهرم داشتم که البته بیشترش بد بوده و همچنین خاطراتم با مرد عاشق اونموقع هست که دیگه کم میارم و اشکه که همینطور سرازیر میشه و تحمل و صبر تو این لحظات واقعا سخت میشه . میدونید تو این لحظات که حرفی هم به کسی نمیشه زد فقط خودمم که باید خودمو آروم کنم . خودمم که خودمو قانع میکنم و دلداری میدم . از خدا کمک میخوام که تو گذشتن از این مرحله زندگیم بهم کمک کنه .
پس اینجا واسه چیه ؟
همه حرفاتو بیا اینجا بزن
کلی دوست داری اینجا که میان و حرفاتو میخونن
شما دوستان خیلی به من لطف دارین . تو اون شرایط سختی که تو آمریکا داشتم حرفای شما به من دلگرمی میداد .چقدر بقیه گفتن از چاله نیفتی تو چاه . من میدونستم کارم اشتباهه اما دوست داشتم برای یه بار هم که شده از چیزی نترسم .به فکر آینده نباشم . دنبال دلم و عشقم برم . کاری که چند سال پیش انجام ندادم و اجازه دادم شوهرم بیاد تو زندگیم که الان اینقدر سختی بکشم . ممنون از لطفتون .