شوهرم کاری کرده که با شماره خودم شماره اش رو میگیرم همش اشغال میزنه . این همون مردیه که هنوز دوسش دارم و میگه که دوستم داره . آخه چرا با این کارایی که میکنه هنوز فکر میکنم که دوستم داره و دوست ندارم ناراحت باشه . چرا اینقدر که من نگران اون هستم اون نگران من نیست . چقدر مردا راحت با خودشون کنار میان . دوست ندارم دیگه بزارم فعلا مردی وارد زندگیم بشه . راستش یه جورایی از همشون دیگه میترسم.
امروز دارم یه کار جدید رو هم شروع میکنم . آموزشگاه رو هم دارم کاراش رو اداره میکنم . دیشب تراکت پخش کردیم .
با کتابایی که خوندم یه مقدار تونستم طرز فکرم رو راجع به خودم و دیگران تغییر بدم . من باید خیلی تغییر کنم . باید بتونم بعضی آدما رو ببخشم . باید بتونم خودمو ببخشم .
کلاس زبانم رو هم دارم میرم . چون باید دوباره برگردم این زبان رو احتیاج دارم . کاش تو ایران هم خانمها این آزادی آقایون رو داشتن .
کنکور هم شرکت کردم . خیلی دوست دارم پرستاری قبول بشم . دیگه عاشق این کار شدم . چند کارو با هم انجام دادن و تو همشون موفق بودن و همه رو مدیریت کردن خیلی سخته . اما میدونم از عهده اش برمیام چون قبلا اینو ثابت کردم .
روابطم با بقیه خانواده و مردم بهتر شده . اجتماعی تر شدم . چون دارم تواناییهای خودم رو میشناسم .
موفق باشی
ممنون
امیدوارم همه چی بهتر بشه
ممنون
و همه ی اینا یعنی موفقیت
موفق باشی توی همین ایران
ممنون اما من اینجا رو دوست ندارم . دوباره میرم ایندفعه برای همیشه .
مهربوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن.میدونم چه حسی داره وقتی میری توی بلک لیست تلفن.ولی بیخیال.مهم اینه که الان شادیو داری کارای بزرگ بزرگ انجام میدی
قربونت عزیزم .