این اولین سالیه که من کریسمس رو اینجا تجربه میکنم.پارسال اینموقع عین دیوونه ها بودم. دلتنگ آدمی که الان دیگه هیچ ارزشی برام نداره.
واقعا چقدر آدما میتونن تغییر کنند.چقدر احساسات خوب و لطیف راحت میتونه به نفرت تبدیل بشه یا حتی بی تفاوتی.
میتونستم اگه بخوام لاس وگاس باشم. اما دوست نداشتم.
دیشب خیلی بهم خوش گذشت.به قول استادم دیگه یاد گرفتم چطوری برای خودم خاطره بسازم و از زندیگم لذت ببرم حتی با چیزهای کوچیک.
دیروز همه بهم تو محل کار تبریک می گفتند.بهمون یه هدیه کوچیکی هم دادن.
یه آدم جدید رو تو زندگیم وارد کردم.خیلی مهربون و خوبه.سعی میکنه همه چی اون طوری باشه که من میخوام.میخواد رابطه طولانی با هم داشته باشیم حتی ازدواج.
بعضی ها واقعا چقدر ابله اند.آخه تو مگه چقدر منو میشناسی.
حتما لاسوگاس برو .. البته قمار نکن ولی خیلی چیزهای قشنگ و نمایش های زیبا هست که ارزش دیدن را داره
واااای ... خبر های خوب ... خوشحالم که یه دوست خوب داری
................
گذشته ها گذشته ... اون داره الان تو رو میبینه