بعد چند روز باهاش قرار گذاشتم.امتحانش کردم رفتیم خرید. ببینم برای من دستش تو جیبش میره یا نه.یه خورده رد شده.هنوز معلوم نیست.
با هم رفتیم خونه دوستش.دوستش از خودش خیلی باکلاس تر بود.خونه اش .کارش .انگلیسیش.
دو تا آب جو خوردم.هیچ وقت اینقدر زیاده روی نکرده بودم .دیگه هوشیار نبودم.فرداش همش سردرد داشتم.فقط همون شب حس خوبی داشتم.خیلی خوش گذشت. اما با سردرد فرداش حالم گرفته بود.
از این به بعد یه لیوان بخور تا صبحش سردرد نداشته باشی
اما بخش مهم اینه که بهت خوش گذشته
خیلی همه چی خوب بود.اینکه یکی نگران حالت باشه.خوبه.