یه خورده با اومدن این پسره تو زندگیم یادم رفت برای چی اینجام.بیشتر وقتم رو باهاش میگذرونم.یه مدل خاصیه.
پول نداره.دروغگوئه.خجالتیه.لکنت زبون داره انگار.بعضی کلماتو نمیتونه خوب بگه.صحبت انگلیسیش افتضاحه.اما مهربونه مثل مرد عاشق.یه خورده دوسش دارم.استاد فکر کنم ایندفعه روحم رو نگذاشتم تو خونه با خودم بردمش.من از 6 باهاش خیلی لذت بردم.من دوسش دارم.من هنوز مشکل پارسال رو دارم.محبت بیش از اندازه من شاید دوباره کار دستم بده.
من داره دوباره حالم از خودم بهم میخوره .من به خودم قول داده بودم از پارسال که قلبم شکست دیگه راحت اعتماد نکنم .چرا من اینقدر ساده ام.
استاد من هنوز مشکل وابسته شدن رو دارم.من الان حالم خوب نیست.کاش به شماها نزدیک بودم.
پس به کی اعتماد کنم؟من دیگه به خودم هم شک دارم.
فقط خوندم و نظر نمیدم ... چون احساس کردم میخواهی حرف هایی بزنی تا سبک بشی
واقعا داشتم خفه میشدم.