خانواده

الان پدر و پسر کنار من نشستن میخوان سر در بیارن من چی مینویسم.خوبه که فارسی بلد نیستن. 

امروز حس کردم که یه خانواده کامل دارم هر چند که هیچ کدومشون دائمی و متعلق به من نیستن اما داشتن موقتش هم خوبه. یاد حرف دوستم افتادم که میخواست یه ازدواج موقت داشته باشه.بعدش به این نتیجه رسید که خوب نیست.وقتم رو میگیره.الان از کارام عقب افتادم.میخواستم دنبال یه کار دیگه هم بگردم که همش عقب می اندازم.دارم بهتر می شناسمش. 

امروز حالم خوب نبود.آب قند برام درست کرد.تقریبا برای 15 دقیقه همه چی رو تار میدیدم.نمیدونم چرا اینقدر حالم بد میشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
گربه تنها چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://devil-angel.blogsky.com

خانومی مواظب خودت باش ... حتما به دکتر مراجعه کن ... چون پیشگیری ارزون تر از درمان هستش
همیشه هم صبحونه بخور ... و کمی هم شکلات یا آبنبات توی جیب هات داشته باش
از دور روی گلت را میبوسم .. و امیدوارم خوب و خوش باشی

مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد