بالاخره بخشیدمش.بعد 20 سال.بالاخره تونستم با خودم کنار بیام.بالاخره فهمیدم عین یه پدر واقعی دوسش دارم. خیلی در حق من بدی کرده . حتی تو ازدواجم.با اون پسری که اون همه منو دوست داشت موافقت نکرد باهاش ازدواج کنم.الان اون پسر عاشق یه پسر بچه کوچولو داره.
خیلی به من بدی کردن . هم مامان ، هم بابا.
اما بالاخره بخشیدمشون.دیدم خیلی دوسشون دارم.انگیزه تلاش من در اینجا اونها هستن.
بعد این بخشش حسابی احساس سبکی میکردم.گریه ام گرفته بود. سرکار بودم.اگر کسی منو تو اون وضع با چشمای قرمز میدید خیلی بد میشد.
خوشحالم که میشنوم آروم شدی
در چنین مواردی بگو به گربه آلرژی داری و توی مسیر یه گربه دیدی و بغلش کردی
فدای اون چشمای قرمزت بشم ... الان که خوب شدی ... اما امیدوارم چشمات همیشه پر از خنده باشه
مرسی .الان خیلی خوبم.