درد دل

خوب میخوام اینجا راحت باشم.میخوام حرف دلم رو بزنم.من اینجا تنهام.پس به کی حرفام رو بگم.دارم احساس خفگی میکنم.چند روزیه میترسم از اینکه مامان شده باشم.از بس این پسره گفته که بچه میخواد . بهش گفتم من میکشم این بچه رو ، چون الان تو موقعیتی نیستم که بچه داری کنم.گفت مگه تو من رو دوست نداری ؟ 

آخه چقدر مغز یه آدم میتونه کوچیک باشه ؟ ها . دوست داشتن جوابگوی حداقل 20 سال زحمت کشیدن برای یه بچه رو میده . تازه این که مرد دلخواه من نیست. خوبه ها . شاید توقع من زیاده. 

خیلی مدل قبلی خودمه . نمیدونم در مورد دوست پسره ایرانم هم همین فکر رو میکردم. 

شاید دارم تو دیگران دنبال خودم میگردم. 

الان داشتم فیس بوکم رو نگاه میکردم. دوستام رو چک میکردم. 

یکی عاشق، یکی فقط به فکر تفریح و بی خیال همه چی ، یکی به فکر نشون دادن پول و ثروتی که داره ، یکی به فکر آزادی و سیاست و مملکت ، یکی مهمترین مساله زندگیش بچه اش هست ، یکی به فکر فیلم و هنرپیشه ها ، یکی مهمترین مساله زندگیش شوهرشه  و .... 

به این فکر میکردم کدومشون خوشبختن . کدومشون اون زندگی رو میکنن که واقعا میخوان. کدومشون به رویاهاشون تحقق بخشیدن.  

من دوست ندارم هر روز یه کار رو انجام بدم . به کی بگم. 

آموزشگاهی که اینهمه براش زحمت کشیدم بالاخره تعطیل شد. 

دارم اینجا کار جدی تری رو شروع میکنم. میخوام بیشتر پول پس انداز کنم. 

دیشب بهمون خوش گذشت . رفتیم با برادرش خرید و با هم غذا درست کردیم. 

دیگه حرفام تموم شده باید برم برای لایسنسم بخونم.بای دختر گلم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:10 ق.ظ

با شرایطی که داری الان خیلی سخته که بخوای مامان بشی سعی کن این مسله را حل کنی چون دست و پاگیر خواهد شد این

خدا رو شکر به خیر گذشت

گربه تنها پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://devil-angel.blogsky.com

سلام خانومی
ببخش خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم
خیلی سرم شلوغه ... کلی کار ریخته سرم ... ولی تو را فراموش نکردم
امیدوارم که الان که صحبت کردی سبک شده باشی
مواظب خودت باش
و این را بدون که خودت از همه مهمتری
بعدا میام بقیه نوشته ها را میخونم
دوست دارم ... هر چند ازت خیلی دورم ... و همیشه نگرانت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد