یه عالمه حرف برای سبک شدن دارم بزنم.
کارم داره روح و جسمم رو خسته میکنه.تمام تلاشم رو دارم برای تغییر شرایطم میکنم.حتی کسی رو هم آوردم که کار من رو انجام بده اما هنوز قبول نکردن.
دنبال یه کار دیگه هم میگردم که بتونم یه ذره از نظر مالی بهتر بشم.
خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکرش رو میکردم.
استرس تصادف تمام روانم رو به هم ریخته.شبا خوابم نمیبره . آخه پیرزن خرفت تو دیگه از کجا پیدات شد.
آخه مرض داری مگه دختر ، وقتی کسی به فکر خودش نیست تو به فکر درآمد بیشتر برای اون هستی و میری منطقه رو نمیشناسی و تصادف میکنی.
کی میگه اینحا آزادی هست ، آره فقط آزادی س..کس هست. وگرنه با کارگر و کارمند همون رفتاری میشه که تو ایران هست. اینجا هم پارتی بازی هست و صدات در نیاد میزنن تو سرت.
خسته ام . دلم میخواد مامانم اینجا بود و بغلش میکردم و همینطور گریه میکردم.
حوصله هیچ کس رو ندارم.حتی این پسره.
مرتیکه آشغال ، این پسر ایرانیه ، هنوز با هم همخونه نشدیم ، بهش میگم میشه من پول پیش ندم ، میگه خوشگی ؟آخه مرتیکه بیشعور عوضی این چه طرز حرف زدنه . میگه من دلم سوخت و خواستم به یه دختر تنها کمک کنم . آخه مرتیکه عوضی چه کمکی ؟من مگه قراره مجانی اونجا باشم . قراره مثل شما پول بدم نه چیز دیگه . عوضی خیلی اعصابم رو به هم ریخته .
همه چی الان رو اعصابمه . باید با یکی حرف بزنم که آروم بشم.
تصمیم رو گرفتم که باهاشون همخونه نشم. این پسره الان من باهاش 6 ماهه دارم زندگی میکنم هیچ وقت با من اینطوری حرف نزده . چرا اکثر مردای ایرانی اینقدر پررو هستن. میدونم فردا چطوری حالت رو بگیرم.