بعد سه ماه به مهمترین خواسته ام که عوض کردن کارم بود بالاخره رسیدم.
خانمی رو برای کارم استخدام کردن و کار من عوض میشه. چند روزه همینطور دارم کارم رو بهش آموزش میدم.
دلم برای این کار تنگ میشه.
خدایا شکرت ، چقدر براش صبر کردم. چه روزایی که از شدت سختی کار و خستگی و بدیش از خودم بدم میومد و تو تنهاییم گریه میکردم.
یه تصادف اتفاق میفته با تراک مخصوص شرکت، شوهر این خانمه میاد که ماشین رو ببره تعمیرگاه ، با مدیر صحبت که میکنه ، میفهمه میتونه خانمش بیاد اینجا کار کنه و اسم خانمش رو میده و اونها هم استخدامش میکنن.
خدایا شکرت. ممنونم. به خاطر همه چیزایی که داشتم ، همه آدمایی که اومدن و رفتن تا من چیزایی یاد بگیرم ، بخاطر چیزایی که دارم ، بخاطر کارم ، وجود این پسره ، پدر و مادرم و بخاطر همه چیزایی که تو آینده قراره بدست بیارم.ممنون.
یادته بهت میگفتم یه کار خوب برات پیدا میشه ... چون پشت کار داری و خوش برخوردی و مهربون ... و ۱۰۰ برابر جون و زیبا