دل آدم بعضی موقعها عجیب برای یه چیزایی تنگ میشه. بعد چند روزی رفتیم خرید مواد غذایی.
سبزی و مرغ و میوه و ...
بعد مدتها دارم سبزی پاک میکنم و مرغ میشورم.
یاد مهمونیهای خانوادگی با همسر سابق افتادم. همیشه عید ، یه شب شام خانواده اون و یه شب شام خانواده من دعوت بودن.یه شب هم دوستای اون و من هم که دوستی نداشتم . یعنی بعد ازدواج دوستی برام نمونده بود. چون آقا دوست نداشتن من با هر کسی رفت و آمد کنم.
خلاصه اینکه فردا یه غذای خوب داریم . دست پخت خودم.
مییییووو
... منم بیام