احساس سبکی

ماشین رو بیمه کردم . ۱۹۰ دلار دادم.۱۰۸ دلار هم سه ماه بعد باید بدم.یکخورده هم تمرین کردم. 

دیروز بزرگترین راز زندگیمو به شوهر گفتم .دیگه بلند بلند گریه میکردم.سبک شدم.برخلاف اون چیزی که فکر میکردم رفتار کرد. چقدر این مرد مهربونه .همین رفتارش باعث میشه نتونم ازش جداشم.

زمان امتحان رانندگیمو تغییر دادم.هشت روز دیگه شده.باید تمرین کنم. 

معلم انگلیسیمون باحال و مهربونه . اسمش آنجلیکا هستش.چهار ایرانی تو کلاسمون هستن . سه آقا و یک خانم. اما نمیدونم چرا دوست ندارم باهاشون خیلی صحبت کنم.

چقدر تو خوبی .

پریشب چهار لیوان آب قند خوردم.اگر شوهرم نبود شاید کاملا بیهوش می شدم.با خودم فکر میکردم اگر من تنها بودم میخواستم چی کار کنم.بعد گفتم یه لیوانش رو که دیگه می تونستم درست کنم. 

امروز با خانم همسایه رفتیم DMV.خنده ام گرفته بود.خودم که انگلیسی بلد نبودم تازه میخوام کار یکی دیگه رو هم انجام بدم.ماشین رو رجیستر کردم.کارهای اون خانم رو هم انجام دادیم. 

شوهر رفته بود جلسه اول کلاس زبان.من هم شب باید برم کلاس.خیلی خوشحالم که کلاس زبانم شروع شده.

افزایش اعتماد به نفس

امروز تصمیم گرفتم : 

۱- بلند و رسا و راحت صحبت کنم. 

۲- وقتی سرکار هستم به هیچ چیز دیگه ای غیر از کار فکر نکنم .تمرکزم روی کارم باشه. 

۳- سعی کنم اشتباهی نداشته باشم. 

۴-ریلکس باشم و ذهنم رو باز نگه دارم. 

۵- اجازه ندم افکار منفی بیان سراغم حتی برای چند ثانیه. 

 

اگر این کارهارو خوب انجام دادم غروب جایزه دارم.چی به خودم جایزه بدم.یه خورده رقص و ورزش و پیاده روی.