یاد بگیر به هر کس به اندازه درکش محبت کنی ، نمیشه با همه یه جور رفتار کرد.
یاد بگیر تعادل رو رعایت کنی.
یاد بگیر که تو باغچه خودت گل پرورش بدی ، به جای اینکه منتظر باشی کسی برات گل بیاره.
یاد بگیر در خداحافظی محکم باشی.
یاد بگیر خودت و عمرت ارزش چقدر ارزش داره.
یاد بگیر گاهی از خودت بیرون بیای و از یه فاصله دورتری یه خودت نگاه کنی.
یاد بگیر با ترس و نگرانیهات دوست باشی.
میدون سخته اما غیرممکن نیست و تو میتونی.
وقتی به گذشته ام نگاه میکنم حسرت انجام ندادن چه کاری رو میخورم ؟
حسرت اینکه کاش ازدواج نکرده بودم. اما همه این اتفاقات لازم بود تا به اینجا برسم . کمتر بترسم. قوی تر باشم. به خودم تکیه کنم. خودم رو اینقدر دوست داشته باشم.
چند وقتی بود اینقدر مشکلات زیاد شده بود که از لحظات زندگیم لذت نمیبردم اما دوباره میخوام سعی کنم امروزم رو خوب زندگی کنم تا فرداهای بهتری بسازم.
میخوام یه فرصت دیگه به خودم برای ساختن زندگی و آینده خودم بدم. اما خودم رو زیاد تحت فشار قرار ندم و سرزنش نکنم.
از خوردن بستنی زندگی میخوام لذا ببرم نه اینکه وایسم و آب شدنش رو تماشا کنم.
میخوام زندگیم رو زندگی کنم.
خدایا شکرت . دوباره برگشتم ، زنده شدم. دوست دارم.
هر وقت خودم رو با بقیه مقایسه میکنم احساس بدی بهم دست میده .
هر وقت پشت سر کسی حرف میزنم و بدیش رو میگم احساس بدی دارم.
هر وقت به جای داشته هام به نداشته هام فکر میکنم احساس بدی دارم.
همه اینا یعنی خودت باش ، خودت رو هر روز بیشتر از روز قبل دوست داشته باش.انرژی مثبت به خودت تزریق کن.تو قابل مقایسه با بقیه نیستی ، یه دونه ای .
آخه کسی میتونه پشتکاری که تو برای خواسته هات داری داشته باشی ، خانمی به شجاعت و مهربونی تو نیست. پس به خودت ببال.
حتما خدا از آفریدن تو هدفی داشتی.
جالبه تو تمام زندگیم همش فکر میکردم من قراره یه کار خیلی خیلی مهمی انجام بدم.من تو نوجونی عاشق ناپلئون بناپارت بودم و جوونی اسکارلت رو تحسین میکردم. کمی بعدتر کاندالیزا رایس رو میستودم.
الان خودم رو .
اون کار مهم حتما این کار آشغالی که الان انجام میدم نیست یه مقدمه ای برای رسیدن به چیزی که میخوام.
امروز با منیجر کل فروشگاه صحبت کردم . گفتم میخوام کارم رو عوض کنه. گفتم نمیخوام از اونجا برم.
شاید یه هفته دیگه یه کار دیگه هم گیرم بیاد. کار تو kfc . یه خورده از نظر مالی وضعیت آروم تری داشته باشم و به وضعیت غذاییم و سلامتیم برسم خوبه. یه خورده هم بیشتر پس انداز کنم.
دیروز بعد مدتها با ناجی زندگیم صحبت کردم . بعد این ماجراهای تصادف این اولین بار بود که اینقدر میخندیدم و روحیه ام بهتر شده بود.
واقعا خنده خیلی تاثیر داره تو روحیه .
خلاصه که وکیل هم آب پاکی رو رو دستم ریخت و گفت تو مقصر تصادف بودی و یه رکورد بد برام احتمالا ثبت میشه. این دومین باره تصادف میکنم. از رانندگی کلا خیلی وحشت دارم . اما زندگی اینجا لازمه حتما ماشین داشته باشی.