قواعد بازی

آره زندگیه یه بازیه و اگر قواعدش رو بلد نباشی خودش مجبورت میکنی یاد بگیری . 

 

من الان 6 ماهه دیگه هیچ تغییر مثبتی نکردم ، فقط پیش این پسره موندم و رفتم سر کار و برگشتم .  

 

البته زبانم بهتر شده. تلفنم رو عوض کردم و یه مقدار پول جمع کردم.  

 

دیگه میدونم وقتشه کار بهتری پیدا کنم و از پیش این پسره برم . برای بهتر شدن باید فقط روی خودم حساب کنم. باید رفت. اما کجا ...  

 

من میخوام چه میراثی از خودم برای این دنیا باقی بگذارم ؟ هدف من چیه؟ 

 

همش فکر میکنم باید یه کار مثبتی انجام بدم اما نمیدونم چیه .

قبل از اینکه نشانی ات را تغییر دهی ، فکرت را عوض کن.

دو شهوریور 1390 نوشتم :  

من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است . 

بیا ره توشه برداریم ، قدم در راهی بی برگشت بگذاریم . 

ببینیم آسمان در هر کجا آیا همین رنگ است .  

 

۳ جولای 2012 مینویسم : 

ما دنیا را همان طور میبینیم که هستیم ، در دیگراه چیزهایی را می بینیم که در درون ما وجود دارد ، آدمی که مثبت و مهربون باشه ( مثل خودم ) هر جا بره در اطرافش جز خوبی و چیزای مثبت چیزی نمیبینه ، اما آدم منفی ( همسر سابق ) هر جا بره غیر از موارد منفی چیزی کشف نخواهد کرد .  

 

بعد 10 ماه به این نتیجه رسیدم :  

وقتی تغییر نکنیم هر کجا برویم آسمان همین رنگ است.

 

 

گفتگوی درونی

کل روز ، وقتی دارم کار میکنم ، همش دارم با خودم فکر میکنم ، فکرای مختلف، جام رو عوض کنم ، کارم رو چطوری بهتر کنم، یه کار دیگه چطوری و کجا پیدا کنم ، موهام رو کوتاه کنم و یه ذره قیافه ام تغییر کنه تا روحیه ام بهتر بشه، یا برم لباس برای خودم بخرم یا بستنی ، پول پس انداز کنم یا به مستقل شدنم فکر کنم. کی ماشین بخرم.کی کالج رو شروع کنم ؟ 

همش با خودم مشغولم.  

اما امروز سعی کردم حداقل حواسم بیشتر به اطرافم باشه و آگاهانه تر کارهام رو انجام بدم. حتی موقع غذا درست کردن به این فکر کردم که از این کار هم میشه لذت برد.  

واقعا لذتهای دنیا چیه که من باید با خودم تقسیمشون کنم؟