نزدیکای صبح خواب خیلی خیلی بدی دیدم.بیدار که شدم حالم خیلی بد بود. هیچ چیزی بدتر از دیدن از دست رفتن عزیزانت تو خواب نیست. 2 ساعتی فکر کنم تو خواب داشتم گریه میکردم.
بیدار که شدم اصلا انرژی ای برای شروع اون روز نداشتم.شاید این یه اخطاره برای کاری که دارم انجام میدم و شاید اونها راضی نیستن.
خدایا من سپردمشون به تو ، سالم باشن تا من برمیگردم.
من الان عین یه دختر بچه کوچولو ام که توی هدایای کریسمس غرق شده و داره هر کدوم رو تست میکنه تا بهترینش رو انتخاب کنه و برای خودش بخواد و نگهش داره.ازش لذت ببره. شایدم خرابش کنه.
یه پارتی رفته بودم با همخونه گرامی.خوش گذشت .رقصیدم تنهایی.
چقدر دلم میخواست با یه پسره که اونجا بود برقصم.
پسر اسپنیشه پیشنهاد کرده باهاش زندگی کنم.
خانم عزیز شما وضع زندگیت یه روزی که خیلی هم دور نیست ، خیلی درست میشه ها .اونوقت یاد خانم خوشگله سال 2012 گیج گاگول میفتی و فقط قاه قاه میخندی بهش.