امروز یه لحظه مشغول کار بودم سرم رو برگردوندم دیدم شوهر سابق کلی خوش تیپ کرده و اومده اینجا.دوست نداشتم ببینمش.دنباله کاره .تازه من رو هم به عنوان معرفش گفته.آخه آدم چقدر میتونه پررو باشه.
امروز هم دلم برای خودم سوخت .هم به خودم افتخار کردم .موقعی که منو در حال کار کردن دید حالم از نگاهش به هم خورد.ازش بدم میاد.متنفرم ازش.انگار داشت از یه چیزی فرار میکرد.بعد دوباره پشیمون شد و برگشت.همیشه خودش مهم تر از همه چیه.
ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.ازش متنفرم.
بعد از کار خودم برگشتم خونه.داشتم خرید میکردم بهم زنگ زد.گفت دلم تنگ شده میخوام ببینمت.گفتم امشب خیلی کار دارم.من پیچوندمش.رسیدم خونه دوباره زنگ زد.بازم گفتم نه.
ساعت ۱۰ شب موقع خواب زنگ زده من منتظرتم تا بیای.گفتم کجا گفت جلوی در خونه ات.دیوونه است پسره.بدون اینکه به من بگه اومده دنبالم.گفتم نمیام خیلی خسته ام.
داره به من وابسته میشه.میگه دوست دارم.
باید بفهمه برای بدست آوردن من و بودن کنار من باید زحمت بکشه.باید لیاقت بودن کنار من رو داشته باشه.نباید فکر کنه هرموقع دلش خواست من هستم و راحت میتونه منو داشته باشه.
الان یه وبلاگی رو باز کردم که بخونم.دلم خیلی گرفت.شاید دیگه این وبلاگو نخونم.
چند وقتی بود دلتنگ نشده بودم.غصه گذشته ها رو نخورده بودم.تقریبا از وقتی با این پسره اسپنیشه آشنا شدم احساس تنهایی و دلتنگیم کمتر شده .شاید احساس میکنم دوستی دارم که میشه بهش تکیه کرد.
خواهرم همیشه غروب که میشد دیگه دوست نداشت آهنگ غمگین گوش بده.میگفت باید با احساس شادی روز رو تموم کرد .اما من کاملا برعکس.غروب اوج انرژی ای که دارم و عاشق اینم که آهنگای مرتضی پاشایی رو گوش بدم.
تو راست میگی - این آهنگ رو موقعی که پارسال عید به اصفهان رسیدیم گوش میدادیم.من دلم مامانمو و خواهرمو میخواد الان. این خواهرم تو این ۴ ماه فقط تونسته دو بار با من حرف بزنه که یکبارش زد زیر گریه.خیلی به من وابسته شده بود.این اواخر خیلی بهم نزدیکی شده بودیم.تقریبا بیشتر وقتمون با هم بودیم . خیلی وقت بود من به یاد پارسال نیفتاده بودم.
غروبایی که با خواهرم میرفتیم بیرون و به آهنگای محسن یگانه گوش میدادیم و من آروم آروم فقط گریه میکردم و خواهرم ناراحت میشد.خدایا یعنی ممکنه از اون روزها بدتر هم تو آینده باهاش روبرو بشم.روزایی که همه چی بهم ریخته بود . قلبم و احساسم و زندگیم همه چی یه دفعه داغون شد.
یادم نمیره یه بار که اینقدر عصبانی بودم هر چی تونستم به مامانم گفتم . اگه یه روزی بچه ای داشته باشم ممکنه یه همچین حرفایی رو به من بزنه.
دوباره خل بازیام شروع شده.دیدم نمیتونم تحمل کنم آهنگ رو خاموش کردم.چقدر آین آهنگها تاثیرگذارن.
خوب الان میخوام أهنگ ملودی آرش رو گوش بدم یه خورده خوشحال بشم و با ناراحتی نخوابم.
امروز یه دختره ایرانی میگفت تو ایران خیلی خوش تر بودیم.پارتی که میرفتیم تا یه ماه بخاطرش شارژ بودیم اما اینجا پارتی هم میری بهت خوش نمیگذره.