-
میشه یکبار هم که شده من تو اولویت باشم.
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 21:32
همسرم یه اخلاق خیلی خیلی بدی که داره اینه که اولویت همیشه با فکر ، حرف ،نظر و کار خودش بوده.هیچ وقت اول یه چیزی رو برای من نخواسته بعد برای خودش.مثلا:من لباس نمیخرم تو هم نخر.من غذای خوب نمیخورم تو هم نخور.من تفریح نمیکنم چرا تو باید تفریح کنی. اما همیشه هم وانمود میکنه که اول به فکر منه .به فکر و نظر من هیچ وقت...
-
تولد دوباره
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 03:10
با خودم یه کتاب روان شناسی از ایران آورده بودم .فکر می کردم که یکسری لغات میتونه بهم کمک کنه .حالا می فهمم چقدر اشتباه می کردم . کلمات خوشگل و امیدوارکننده که نمیتونه من رو خوشحال کنه و به من کمک کنه .بدتر منو عصبی تر میکرد. اما الان من اینقدر خوشحالم که همسرم هم باورش نمیشه من اینقدر تغییر کردم.همه اینها به لطف...
-
جوجه سه روزه
شنبه 23 مردادماه سال 1389 06:59
من مثل یه جوجه سه روزه هستم.چرا؟چون الان سه روز میشه که از پوست خودم اومدم بیرون.سه روزه که دوباره متولد شدم.این دفعه دیگه واقعیه .چون خودمو این دفعه دیگه خیلی دوست دارم .بدنمو ،صورتمو ،افکارمو ، صدامو خلاصه همه اینها رو واقعا دوست دارم.باورم نمیشه که تونستم اینقدر تغییر کنم.
-
امیدواری
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 21:49
من امروز خیلی خوشحالم.امروز رو میخوام واقعا زندگی کنم.راحت و ریلکس.
-
آنهایی که از خودشون راضی نیستند ، بخونند!
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 00:09
این مطلب رو از مجله موفقیت گرفتم.خیلی جالب بود.برای من که خیلی مفید بود. ـ آیا شما هم هموار فکر می کنید آن کسی که می خواهید باشید نیستید؟ ـ آیا احساس می کنیم کارهایی که به اتمام رسانده ایم به اندازه کافی خوب نیستند؟ ـ آیا احساس می کنیم کارها را باید صد در صد درست انجام دهیم و در غیر این صورت فردی متوسط و یا حتی بازنده...
-
اگر ندانید به کجا می روید چطور توقع دارید به آنجا می رسید.
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 21:49
این روزها اگر ایران بودم حتما سرم خیلی شلوغ بود.چون توی دفتر فیلم برداری کار میکردم و تابستون هر روز سه تا عروسی حداقل داشتن . خیلی دلم برای کارم و رفتن به عروسی ایرانی و عکاسی باغ و آتلیه تنگ شده. دلم برای رئیسمون هم تنگ شده. جمعه اتفاق خاصی نیفتاد فقط رفتیم تعمیرگاه برای گاز کولر ماشین که هزینه اش ۸۰ دلار میشه....
-
احساس سبکی
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 23:37
ماشین رو بیمه کردم . ۱۹۰ دلار دادم.۱۰۸ دلار هم سه ماه بعد باید بدم.یکخورده هم تمرین کردم. دیروز بزرگترین راز زندگیمو به شوهر گفتم .دیگه بلند بلند گریه میکردم.سبک شدم.برخلاف اون چیزی که فکر میکردم رفتار کرد. چقدر این مرد مهربونه .همین رفتارش باعث میشه نتونم ازش جداشم. زمان امتحان رانندگیمو تغییر دادم.هشت روز دیگه...
-
چقدر تو خوبی .
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 04:05
پریشب چهار لیوان آب قند خوردم.اگر شوهرم نبود شاید کاملا بیهوش می شدم.با خودم فکر میکردم اگر من تنها بودم میخواستم چی کار کنم.بعد گفتم یه لیوانش رو که دیگه می تونستم درست کنم. امروز با خانم همسایه رفتیم DMV.خنده ام گرفته بود.خودم که انگلیسی بلد نبودم تازه میخوام کار یکی دیگه رو هم انجام بدم.ماشین رو رجیستر کردم.کارهای...
-
افزایش اعتماد به نفس
جمعه 18 تیرماه سال 1389 21:49
امروز تصمیم گرفتم : ۱- بلند و رسا و راحت صحبت کنم. ۲- وقتی سرکار هستم به هیچ چیز دیگه ای غیر از کار فکر نکنم .تمرکزم روی کارم باشه. ۳- سعی کنم اشتباهی نداشته باشم. ۴-ریلکس باشم و ذهنم رو باز نگه دارم. ۵- اجازه ندم افکار منفی بیان سراغم حتی برای چند ثانیه. اگر این کارهارو خوب انجام دادم غروب جایزه دارم.چی به خودم جایزه...
-
ماشینت مبارک باشه عزیزم
جمعه 18 تیرماه سال 1389 00:09
دیروز یک نیسان سال ۹۴ آبی رنگ خریدم .خیلی دوستش دارم. ۱۵جولای باید امتحان شهری رانندگی را بدم.خیلی استرس دارم .جریمه ها شدیدا بالاست.اینجا حتما وقتی میری سرکار باید ماشین داشته باشی با اتوبوس خیلی معطلی داره.البته هزینه اش هم زیاده.به پول ایران ۱۵۰۰ تومان فقط برای یک مسیر. امروز برادرکوچیکه زنگ زد .با هم خیلی صحیت...
-
اهداف پنج سال آینده
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 22:01
چیزایی که میخوام یکسال دیگه بهش برسم رو اینجا مینویسم تا هیچ وقت یادم نره و هر وقت ناامید شدم یادش بیفتم : شروع تحصیلات در رشته پرستاری تقویت زبان انگلیسی استقلال مالی استقلال فکری کار در فروش کار در مجله اما چیزایی که برای پنج سال دیگه دوست دارم بهش برسم : استخدام به عنوان یک پرستار و گرفتن حقوق بالا خرید یک ماشین...
-
چهارم جولای با تاخیر
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 22:36
پریروز روز استقلال آ.م.ر.ک.ا بود . به ما خوش گذشت .غروب با همسایه و دخترش رفتیم کنار دریا و بعد از اون هم مراسم آتیش بازی . چقدر شلوغ بود و چقدر مراسم زیبایی همیشه این نورها رو تو فیلمهای عروسی که میکس میکردم میدیدم اما این دفعه از نزدیک .جاتون خالی بود.
-
آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببره بلکه چیزی است که خود میسازد
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 04:25
از دیروز کارم رو در فروش شروع کردم.پورسانتی دارم کار میکنم . کار سختیه اما فعلا تنها امیدمه. خیلی اوضاع اقتصادی اینجا ناجوره اکثرا کارهاشون خوابیده یا کارشون رو دارن عوض میکنند.هنوز بچه خواهرم بدنیا نیومده . هنوز با خواهرم صحبت نکردم درست بیست و نه روزه.الان احساس خوبی دارم . جایی که کار میکنم خانمای خوبی همکارم...
-
بی خوابی
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 23:50
دیشب تا صبح یک لحظه هم خوابم نبرد .الان چشمام قرمزه. میگه اگه من برگردم ایران تو چی کار میکنی . خدایا من با این مرد چی کار کنم .خودت یه راهی بزار جلوی پام.موقعی که میومدیم نپرسید دوست داری بیای.حالا هم میخواد اون تصمیم بگیره .من اینجا رو دوست دارم.تازه دارم بهش عادت میکنم . دوست ندارم برگردم.
-
سر دو راهی
شنبه 5 تیرماه سال 1389 00:25
من اصلا دوست ندارم همش ناله کنم اما زندگی الان برام سخت شده . اول صبح با بحث کردن و ناراحتی شروع شد .گفت سهمت رو میدم برو گمشو . از خونه با ناراحتی اومدم بیرون . تو ایستگاه ایستاده بودم که دیدم داره میاد پیش من . خدایا این مرد داره من رو دیوونه میکنه . دلم براش میسوزه . خیلی دوستم داره . من اما سر دو راهی موندم ....
-
مهاجرت به آمریکا
جمعه 4 تیرماه سال 1389 04:50
بالاخره پامون به جایی که این همه ازش تعریف میکردن رسید و انتظار به سر اومد .الان ۲۴ روزه که اینجاییم . تو ل.س آنج.لس.بیست و چهار روزه که خانوادمون رو ندیدیم.دلم برای خونه و وسایلام و اون حیاط خیلی تنگ شده بیشتر از مادری که تو فرودگاه حتی یکذره اشک هم نریخت و وقتی من گریه میکردم بجای یه آغوش گرم و دلداری گفت تصمیمیه که...
-
خداجون دوست دارم
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 23:42
جایی در پشت ذهنتان بخاطر بسپارید که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست .این واقعیت که ما نمیتوانیم در چیزی زیبایی ببینیم معنی اش این نیست که زیبایی ندارد بلکه به معنای آن است که با دقت و وسعت دید کافی به آن نگاه نکرده ایم .
-
آنتونی رابینز
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 13:15
من تا حالا دو کتاب از نوشته های شما رو خوندم . میتونم بگم واقعا عالی بودن . نمیدونین چقدر زندگی منو تغییر داد همون روشی که گفتید هدفها یا آرزوهاتون رو مشخص کنید کوتاه مدت و بلندمدت رو .من این کارهارو انجام دادم و برنامه ریزی های لازم برای رسیدن به هر کدوم . اگه مشکل خاصی پیش نیاد و خدا همین طور مارو دوست داشته باشه...
-
انتظار
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 00:46
چقدر این یکماه و نیمی که مونده سخت میگذره و سریع . انتظار کشیدن هم خیلی مزخرفه ها .
-
سرنوشت
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 13:18
سلام به همه دوستان قدیمی تقریبا بعد از یکسال تاخیر و تنبلی دوباره اومدم . تو این یکسال خیلی چیزهای جدیدی یادگرفتم و پخته تر شدم ( شاید به قول مامانم داناتر ) از این کلمه خیلی بدم میاد . چراشو شاید بعدا بگم . اتفاقات خیلی خیلی مهمی تو این مدت برای من و همسرم افتاده که میتونه سرنوشتمون رو عوض کنه فعلا نمیتونم چیزی بگم...
-
کی ما میتونیم طعم یه زندگی قانونمند را بچشیم ؟
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 19:11
پنج ماهه از شرکتی که کار میکردم استعفا دادم ، هنوز حقوقم را نتونستم بگیرم . اونوقت میگن بحران در آمریکا . این کمترین چیزی که آدم میتونه انتظار داشته باشه که در قبال کارش حقوقی دریافت کنه . کسی شرخر سراغ نداره ؟
-
توحش یا دفاع از خود یا ...
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 09:38
باورتون نمیشه دیشب ساعت حدودا هفت صحنه ای رو توی پیاده روی خیابون دیدم که هیچ وقت فراموش نمیکنم . نمیدونم از کجا شروع شد فقط یکدفعه دیدم دختره صورتش رو چسبیده و بعد هم با پا داره میره تو شکم پسری که نفهمیدم چی بهش گفته بود .پسره دیگه کم آورده بود اما دختره همچنان به کتک زدن ادامه میداد تا اینکه یه مرد میانسالی شنیدم...
-
یه روز پیش میاد ...
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 16:56
یه روز پیش میاد که بدنیا میای . یه روز پیش میاد که حرف زدن رو یاد میگیری . اما هنوز یاد نگرفتی با این همه نامردهای دور و برت باید چی کار کنی . یه روز پیش میاد که عاشق میشی اما نمیدونی که عشقت هم بهت نارو میزنه و بیعرضه از آب درمیاد و مجبوری با کسی که نمیشناسیش ازدواج کنی . یه روز پیش میاد که باید خونه بخری اما نمیشه ....
-
هنوز هم آدم خرافاتی ، ابله و ه.ا.ل.و هست ؟!
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 16:43
چقدر بده به شعورت توهین کنن.همکارا میگن شایع شده یه پرستار تو تهران در حال انتقال بچه به بخش بچه به حرف اومده و گفته که عید غدیر تهران برف شدیدی میاد . بچه از دستش میافته ، میمیره و الان هم تهران داره برف میاد . چقدر آدمهای ابله و احمق هنوز وجود داره . بلاگر همه آن عصرها باز شما شومینه ندارین . ما که تو یه خونه ویلایی...
-
زندگی رویایی
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 11:02
چقدر خوب میشد اگر یه روز که از خواب بیدار میشدی ببینی توی کشوری غیر از ایران هستی مثلا آمریکا ، سوییس ، کانادا ، استرالیا، مالزی ، افغانستان . به این آخری هم دیگه راضی شدیم . آماده شدنت برای رفتن به سرکار دیگه یکساعت طول نمی کشید چون آرایش نمیکردی.قیافه خودت بود و خودت .لباسی که می پوشی شاید خیلی هم مهم نبود که چی...
-
زندگی ایده آل
شنبه 23 آذرماه سال 1387 09:17
چقدر خوبه با همسرت بتونی تعطیلات عاشقانه ای را بگذرونی . چقدر خوبه همسرت خیلی دوستت داشته باشه . چقدر زندگی خوبه وقتی هیچ مشکلی نباشه .
-
فضولی موقوف
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 12:25
سلام . از امروز دیگه اینجا می نویسم بجای دفترچه خاطراتم.خوشحالم چون مامانم و شوهرجون نمیتونن پیداش کنن و بخوننش.من خیلی این آهنگ نیما را دوست دارم بخاطر همین عنوان وبلاگم را این متن انتخاب کردم .