یه روز پیش میاد ...

یه روز پیش میاد که بدنیا میای .  

یه روز پیش میاد که حرف زدن رو یاد میگیری . اما هنوز یاد نگرفتی با این همه نامردهای دور و برت باید چی کار کنی . 

یه روز پیش میاد که عاشق میشی اما نمیدونی که عشقت هم بهت نارو میزنه و بیعرضه از آب درمیاد و مجبوری با کسی که نمیشناسیش ازدواج کنی . 

یه روز پیش میاد که باید خونه بخری اما نمیشه . 

یه روز پیش میاد که دوست داری همه مردای ایرانی رو بکشی . 

یه روز پیش میاد که از خودت به خاطر زن بودنت متنفر میشی و میگی کاش من هم مرد بودم . 

یه روز پیش میاد که از پدر و مادرت هم می بری . 

یه روز پیش میاد که از خدا هم بدت میاد که پول دارها روز به روز پولدارتر و بدبختها روز به روز بدبخت تر میشن . 

یه روز پیش میاد که دوست داری از اینجا بری یه جایی که بوی این همه تظاهر حالتو بهم نزنه اما نمیشه چون همسرت هنوز کارت پایان خدمت نداره . 

یه روز پیش میاد که دوست داری زنده نباشی . 

یه روز پیش میاد که دوست داری بلند این همه نابرابری رو فریاد بزنی . 

یه روز هم میرسه که دیگه یه روزی پیش نیاد و تو مرده باشی بدون اینکه مفهوم زندگی رو حتی فهمیده باشی . 

هنوز هم آدم خرافاتی ، ابله و ه.ا.ل.و هست ؟!

چقدر بده به شعورت توهین کنن.همکارا میگن شایع شده یه پرستار تو تهران در حال انتقال بچه به بخش بچه به حرف اومده و گفته که عید غدیر تهران برف شدیدی میاد . بچه از دستش میافته ، میمیره و الان هم تهران داره برف میاد . چقدر آدمهای ابله و احمق هنوز وجود داره  .   

بلاگر همه آن عصرها باز شما شومینه ندارین . ما که تو یه خونه ویلایی با به بخاری برقی شب را صبح می کنیم چی ؟  ( لوله های ضخیم گاز از کنار گوشمون میره کشور همسایه اونوقت هنوز ما از نعمت گاز برخوردار نیستیم . این هم از عدالت اسلامی . دوست ندارم اینقدر غر بزنم و ناله کنم اما بعضی وقتا آدم انگار داره خفه میشه . ) 

این عیدها هم همش قلابیه ، عید اصلی نوروزه و تمام .دوستشون ندارم با خدا مشکلی ندارما اما از این تظاهر به پاکی و صداقت هم خوشم نمیاد . 

در هر حال امیدوارم تعطیلات خوبی رو داشته باشید .من و همسرجونم که فقط باید خونه و حیاط رو تمیز کنیم و یه خونه خوشگل واسه سگمون درست کنیم . 

شب یلدا واسه من بهترین خاطره عمرمه در کنار ... . یاد این شب منو میبره به دوران دانشجویی سال 80 . خوابگاه شماره 3 بود فکر کنم . نیلوفر ، سارا ،آزاده ، مهنا ، سمیه ، مهسا ، فاطمه .خیابون پادگان قزوین . سرشار از عشق دوران جوانی .موندم تو خوابگاه خونه نرفتم .الان حتی نمیدونم دوستام کجان و چی کار میکنن .امیدوارم هر جا هستین خوش باشین  .  

 

محفل آریایی تان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی .

زندگی رویایی

چقدر خوب میشد اگر یه روز که از خواب بیدار میشدی ببینی توی کشوری غیر از ایران هستی مثلا آمریکا ، سوییس ، کانادا ، استرالیا، مالزی ، افغانستان . به این آخری هم دیگه راضی شدیم . آماده شدنت برای رفتن به سرکار دیگه یکساعت طول نمی کشید چون آرایش نمیکردی.قیافه خودت بود و خودت .لباسی که می پوشی شاید خیلی هم مهم نبود که چی باشه . دو ساعت نباید این مانتو ، چادر و مقنعه لعنتی اتو بکشی . می تونستی تا رسیدن به ایستگاه رو بدویی با اینکه یک زن یا دختر هستی . توی ماشین لازم نبود خودتو اینقدر جمع کنی که مچاله شی یا از بوی گند و عرق زن چادری بغل دستیت حالت تهوع بهت دست بده . با خیال راحت میشینی تو ماشین . مجبور نیستی وقتی اتوبوس سوار میشی حتما بری اون آخر بشینی تا کسی بهت بد نیگاه نکنه .رسیدی محل کارت میتونی با خیال راحت با همه سلام علیک کنی بدون اینکه مردی که خودش سه تا بچه داره بهت بد نگاه کنه و از دستش فرار کنی .میتونی محل کارت همه استعدادهاتو نشون بدی و از همه توانت برای پیشرفت شغلیت استفاده کنی با اینکه زن یا دختر هستی . میتونی به کارت عشق بورزی. چون با علاقه انتخابش کردی نه از روی ناچاری .لازم نیست  اضافه کار هم بمونی تا جونت دربیاد.غصه آخر ماه و کم آوردن رو نداری چون میدونی قیمت اجناس امروز با فردا هیچ فرقی نمیکنه .فردا صبح که بیدارشی قانون عوض نشده . میتونی بعد از کارت بری خرید ، کلاس رقص ، پیاده روی ، با دوستات بری گردش و هرکاری دوست داری انجام بدی .تو خیابون مجبور نیستی تند بری و سرتو مثل گ.ا.و بندازی پایین . چون اصلا کسی نیگات نمیکنه . همه سیر سیرن مخصوصا مردها .توی گرمای تابستون با اون چادر لعنتی مجبور نیستی بری بیرون . همسایه ات تو کارت فضولی نمیکنه . همش نمیخواد سر از کارت دربیاره .( شما تازه اومدین تو این محل ، چرا من شما رو تا حالا ندیدم ، بابا زنش منزویه چرا چون دوست نداره مغازه که میره برای خرید دو ساعت با مرد مغازه دار گپ بزنه و اون قد درازشو برانداز کنه) زن کولی ساعت دو بعدازظهر از خواب ناز نمیتونه بیدارت کنه تا برنج برای سفره ابوالفضلی که نذر کرده بگیره . کمتر کنار خیابونا زن چادر بسر گدا میبینی که دلت یه جوری بشه حالت از اینکه خودت زنی بهم بخوره . دخترای ولگرد رو نمیبینی که به امید پیداکردن همراه زندگیشون تو خیابون و پاساژ و کوچه های خلوت محبتو گدایی می کنن . خسته رسیدی خونه ساعت هشت یا نه شب مجبور نیستی برای شوهرت غذا درست کنی چون شاید تا اونموقع از شوهرت جدا شده باشی و برای دل خودت زندگی میکنی و به نیش و کنایه فامیل هم که دیگه کنارت نیستن میتونی فکر نکنی . شاید شوهرت اینقدر خوب باشه که بیاد موقع آشپزی کمکت کنه . اما تو ایران این مردها خیلی کمن .خلاصه شاید همه اینهارو تو خواب دیده باشی و دلت نیاد از خواب بیدارشی .