اگر

اگر چند ثانیه دیرتر بیرون اومده بودم 

اگر یه لباس معمولی میپوشیدم که تحت  تاثیر قرار نگیره و بیشتر حواسش جمع باشه 

اگر دو روز پیش بهش زنگ نزده بودم 

اگر خودم ماشین داشتم 

اگر امروز بهم زنگ نزده بود 

اگر سر اون خیابون نمی پیچید  

اگر یه ذره صبر کرده بود تا ماشین پلیس رد بشه 

اگر حواسش رو جمع کرده بود 

چهار ساعت پیش جریمه نشده بود. چقدر شبمون خراب شد . برام غذا درست کرده بود.

 

همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد. در یه چشم به هم زدن. یاد این جمله افتادم که : 

گاهی در زمانی به کوتاهی یک چشم به هم زدن همه چی تغییر میکنه قبل از اینکه بتونی حتی بهش عادت کنی. 

 

الان دقیقا می فهمم دختر عموم چرا هنوز نتونسته با قضیه مرگ شوهرش کنار بیاد . تا وقتی یه اتفاقی برای خودمون نیفته نمیتونیم بقیه رو درک کنیم.  

 

میگه چطور میتونی اون همه سال رو راحت فراموش کنی، میگه چطور میتونی هر روز با یکی باشی.میگه آخرش مثل زنای تنهای هرزه اینجا میشی. میگه تو هر بهانه ای  میاری برای زندگی نکرده. میگه خیلی عوض شدم. میگه من ایران رو دیدم و بعد اومدیم اینجا ، محیط اینجا رو دیدم تغییر کردم. میگه من میخوام جبران کنم. میگه خیلی اذیتت کردم.  

 

میگم من تا حالا همه چی بهم تحمیل شده بود ، همش بقیه بهم ظلم کردن و من بخاطر محبت و دلسوزی بیش از  حدم فقط کنار اومدم. الان دیگه میخوام انتخاب کنم کی باشه ، کی نباشه . خودم چطوری باشم . چیکار کنم. چطوری زندگی کنم. قبلا تحمل میکردم آدمارو ، الان این اشتباه رو نمیکنم. 

 

دو ساله دارم لحظه لحظه زندگیم رو ، زندگی میکنم. از تمام لحظات تلخ و شیرینش لذت میبرم.  

دارم خودم رو میسازم.

نظرات 1 + ارسال نظر
گربه تنها جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ق.ظ http://devil-angel.blogsky.com

آدم مثل فنر میمونه ... اگر زیاد بره زیر فشار یدفعه در میره
الان که انرژی این فنر تخلیه شده ... میتونی به زندگی عادی برگردی
سعی کن به سختی ها و ناراحتی ها هم بخندی .... اینجوری ناراحتی کمتر سمتت میاد ... البته فکر کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد