Carma

امشب یکی دلم رو بدجوری شکست. احساس کردم بازیچه بودم.کلا کار این زن همینه. فکر میکردم چقدر ساده و معصومه با اون اشکایی که میریخت. اما بلده به موقعش موذی باشه و فیلم بازی کنه. هم اتاقی ، خواهرش دارن از ترکیه تشریف فرما میشن بعد برای ایشون زندگی سخت میشه و اتاق رو بازم دارن.  

 امشب با کلی فیلم بازی کردن به من اینو گفتن . دلم برای اون دوست پسر میسوزه که اون هم چند وقت دیگه به خاطر مزیتهای بهتر یه آدم دیگه کنار گذاشته میشه. البته فکر کنم اون هم کاری کرده که لیاقت یه همچین چیزی رو داشته باشه.

 

چقدر راحت با دو تا برخورد این دوتا خانم هم اتاقی خودشون رو به من نشون دادن و من دارم الان ب به این نتیجه میرسم که موندن با اینها برای طولانی مدت شاید به نفع من نیست که این اتفاقات افتاد.

خلاصه که باید دنبال جا باشم. خدا جون نمیزاری به نفس راحت بکشیم . تازه داشتم با بدون ماشین بودن کنار میومدم که حالا یه چیز دیگه هم اضافه شد.اما با همه اینا میدونم که از پس همه چی برمیام.چون خدا هم الان دوسم داره. 

خدایا شکرت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد