سال نو مبارک عزیز دلم

پارسال کجا بودم و امسال کجام. 

آدم واقعا نمیتونه پیش بینی کنه که هر لحظه چی میخواد و چی پیش میاد براش. 

پارسال شاید شروع خوبی نداشت چون مادربزرگم تازه فوت کرده بود ، اما به خوبی پیش رفت و تمام  لحظات تعطیلات رو بنا به گفته مشاورم از زندگی لذت بردم و خاطره ساختم .  

الان که به اون لحظات فکر میکنم (جاده ، خلیج فارس ، سی و سه پل ، شیراز ، اصفهان ، هفت سین عید ، خانواده ، قلیون ، بدون هیچ تعهدی ، آزادی ) انرژی میگیرم.یه خورده دلم تنگ میشه. 

الان میفهم که واقعا میشه زندگی رو لحظه به لحظه سپری کرد بدون اینکه هیچ لحظه ای برات تکراری بشه. 

پارسال برای خانواده آرزوی سلامتی و شادی کردم . امسال هم همین طور . دوست دارم شاد و سلامت باشن همیشه همیشه.  

همه چی آرومه

واقعا همینطوری هست.خدایا شکرت.دوست دارم.سخته اما آرامش دارم.کم کم دارم کارهامو پیش میبرم.هر روز زبان یاد میگیرم.بعضی وقتا که خیلی سخت میشه به این فکر میکنم که از خیلی ها که با من دارن کار میکنن جلوترم . کسی که زبانش از من بهتره ، اینجا به دنیا اومده ، چند ساله داره اینجا کار میکنه اما کارش مثل منه . پس من از اونها جلوترم.  

جوون ترم . باهوش ترم. مسئولیت پذیرترم. زیباترم.خوش تیپ ترم.مهم تر از همه اینها پر از خواستنم . پر از عطش پیشرفت.  

اوایل که اومده بودم اینطوری نبود.حتی به دوستم هم گفتم که اینجارو دوست ندارم .نمیخوام اینجا بمونم.دوستم گفت: فکر کن مثل اون اصفهانی هستی که خیلی تلاش میکنه از یه کوهی بالا بره ازش میپرسن چرا اینقدر سختی میکشه میگه شنیدم غذای نذری میدن. 

چند روز پیش با خواهر زاده ام حرف زدم. نمیدونم چرا فکر میکنم بچه خودمه .خیلی دوسش دارم. 

دیروز اینقدر دلم میخواست مامانم بود و بغلش میکردم.چقدر بهش احتیاج داشتم.خدایا سلامت باشن تا برمیگردم.