زندگی رویایی

چقدر خوب میشد اگر یه روز که از خواب بیدار میشدی ببینی توی کشوری غیر از ایران هستی مثلا آمریکا ، سوییس ، کانادا ، استرالیا، مالزی ، افغانستان . به این آخری هم دیگه راضی شدیم . آماده شدنت برای رفتن به سرکار دیگه یکساعت طول نمی کشید چون آرایش نمیکردی.قیافه خودت بود و خودت .لباسی که می پوشی شاید خیلی هم مهم نبود که چی باشه . دو ساعت نباید این مانتو ، چادر و مقنعه لعنتی اتو بکشی . می تونستی تا رسیدن به ایستگاه رو بدویی با اینکه یک زن یا دختر هستی . توی ماشین لازم نبود خودتو اینقدر جمع کنی که مچاله شی یا از بوی گند و عرق زن چادری بغل دستیت حالت تهوع بهت دست بده . با خیال راحت میشینی تو ماشین . مجبور نیستی وقتی اتوبوس سوار میشی حتما بری اون آخر بشینی تا کسی بهت بد نیگاه نکنه .رسیدی محل کارت میتونی با خیال راحت با همه سلام علیک کنی بدون اینکه مردی که خودش سه تا بچه داره بهت بد نگاه کنه و از دستش فرار کنی .میتونی محل کارت همه استعدادهاتو نشون بدی و از همه توانت برای پیشرفت شغلیت استفاده کنی با اینکه زن یا دختر هستی . میتونی به کارت عشق بورزی. چون با علاقه انتخابش کردی نه از روی ناچاری .لازم نیست  اضافه کار هم بمونی تا جونت دربیاد.غصه آخر ماه و کم آوردن رو نداری چون میدونی قیمت اجناس امروز با فردا هیچ فرقی نمیکنه .فردا صبح که بیدارشی قانون عوض نشده . میتونی بعد از کارت بری خرید ، کلاس رقص ، پیاده روی ، با دوستات بری گردش و هرکاری دوست داری انجام بدی .تو خیابون مجبور نیستی تند بری و سرتو مثل گ.ا.و بندازی پایین . چون اصلا کسی نیگات نمیکنه . همه سیر سیرن مخصوصا مردها .توی گرمای تابستون با اون چادر لعنتی مجبور نیستی بری بیرون . همسایه ات تو کارت فضولی نمیکنه . همش نمیخواد سر از کارت دربیاره .( شما تازه اومدین تو این محل ، چرا من شما رو تا حالا ندیدم ، بابا زنش منزویه چرا چون دوست نداره مغازه که میره برای خرید دو ساعت با مرد مغازه دار گپ بزنه و اون قد درازشو برانداز کنه) زن کولی ساعت دو بعدازظهر از خواب ناز نمیتونه بیدارت کنه تا برنج برای سفره ابوالفضلی که نذر کرده بگیره . کمتر کنار خیابونا زن چادر بسر گدا میبینی که دلت یه جوری بشه حالت از اینکه خودت زنی بهم بخوره . دخترای ولگرد رو نمیبینی که به امید پیداکردن همراه زندگیشون تو خیابون و پاساژ و کوچه های خلوت محبتو گدایی می کنن . خسته رسیدی خونه ساعت هشت یا نه شب مجبور نیستی برای شوهرت غذا درست کنی چون شاید تا اونموقع از شوهرت جدا شده باشی و برای دل خودت زندگی میکنی و به نیش و کنایه فامیل هم که دیگه کنارت نیستن میتونی فکر نکنی . شاید شوهرت اینقدر خوب باشه که بیاد موقع آشپزی کمکت کنه . اما تو ایران این مردها خیلی کمن .خلاصه شاید همه اینهارو تو خواب دیده باشی و دلت نیاد از خواب بیدارشی .

زندگی ایده آل

چقدر خوبه با همسرت بتونی تعطیلات عاشقانه ای را بگذرونی . چقدر خوبه همسرت خیلی دوستت داشته باشه . چقدر زندگی خوبه وقتی هیچ مشکلی نباشه .

فضولی موقوف

سلام . از امروز دیگه اینجا می نویسم بجای دفترچه خاطراتم.خوشحالم چون مامانم و شوهرجون نمیتونن پیداش کنن و بخوننش.من خیلی این آهنگ نیما را دوست دارم بخاطر همین عنوان وبلاگم را این متن انتخاب کردم .