How I met your mother

عاشقشون شدم. موندم وقتی تمومش کردم چی کار کنم و چه جوری اونهمه بخندم.  

سیزن 5 اش یه چیزایی به آدم میگه. 

هر آدمی یه چمدونی از تجربیات ، خاطرات خوب و بد ، در واقع یه گذشته ای داره . حالا چیزی که مهمه اینه که همسفر زندگیت تو حمل این چمدون بتونه بهت کمک کنه. یا کمک کنه چمدون سبک تر بشه یا اینکه چمدون رو زمین بزاری و دیگه با خودت نبری. 

 

بعضی موقعها که منتظر یه علامت یا نشونه از کائنات هستیم ، ممکنه اون علامتی بگیریم یا درک کنیم که میخوایم نه اونیکه واقعا به صلاحمونه.

تنهای تنها

امروز تنهای تنهای بودم. صبحانه خوردم ، فیلم How I met your mother رو دیدم. ورزش کردم . دوباره یه اپیزود دیگه دیدم . ببخشید چند تا اپیزود دیگه .  

دوش گرفتم . دوباره چند تا اپیزود. فیس بوک چک کردم ، دوباره چند تا اپیزود دیگه .  

ناهار رو با دیدن چند تا اپیزود دیگه خوردم. شام درست کردم ، دوباره چند تا اپیزود دیگه. خلاصه کل کارای امروزم این بوده.  

البته هم اتاقی یه آهنگ غم انگیز از معین گذاشته بود که من رو یاد همسر سابق انداخت. خیلی دلم براش تنگ شده. شاید بخاطر اینه که تنهام. میشه این تنهایی رو پر کرد اما نمیخوام با هر کسی پر بشه.  

معین و پارسا پیروز فر رو چند روز پیش دیدم.اومده بودن  خرید تو جایی که کار میکنم.

خانواده ، عشق

این هفته خیلی هفته سختی بود. هر روز کار و بدون هیچ تفریحی هم داره تموم میشه. این چند روز رو که تا دیر وقت کار کردم و خسته برگشم خونه ، چقدر دلم میخواست مامانم بود ، یه غذای گرم و آماده ، یه کسی که بشه باهاش درددل کرد بدون اینکه بعدش سواستفاده کنه ، غر زد ، کسی که آرومت کنه . 

این هفته که تا دیروقت هم کار کردم ، آخرش برگشتم تو یه اتاق سرد و بی روح ، دوش گرفتم و خوابیدم. 

الان ناراحت و افسرده ام. 

این روزا به ارزش عشق و خانواده پی بردم. روزایی که خیلی تنها بودم. یه خورده ام ناراحتم از دست مامانم . چون گفتم پول بلیطم رو  نصفش بده ، بیام ایران ، خیلی دلم تنگ شده. گفت نه بمون حالا ، نمیخواد بیای .   

اینجاست که به این نتیجه میرسم که هیچ چیز و هیچ کس به اندازه خودم ارزش نداره.  

 

مدیر کار دومم خیلی بهم گیر میده. آخه یه بار هم یه جورایی جوابش رو دادم از اون به بعد باهام لج شده. میاد موقع کارم پشت سرم وایمیسته . همش میگه اینطوری کار کن ، اون طوری کار کن. مرتیکه قاطیه.نرمال نیست.  

همش بهم 6 ساعت کار داده برای هفته جدید.عوضی یعنی از همه کمتر. 

 

الان از همه چی و از همه کس بدم میاد و متنفرم. باید یه خورده خودم رو آروم کنم. 

 از همه بدتر اینکه میخوام  ماشین بخرم اما اضطراب رانندگی نمیزاره . 

باید یه خورده خودم رو آروم کنم.